شعر در مورد
بیماری ،شعر در مورد بیماری دیابت،شعر در مورد بیماری یار،شعر در مورد
بیماری معشوق،شعر در مورد بیماری ایدز،شعر در مورد بیماری ام اس،شعر در
مورد بیماری دوست،شعر در مورد بیماری سرطان،شعری در مورد بیماری ایدز،شعر
در مورد بیماری،شعر درباره بیماری دیابت،شعری در مورد بیماری یار،شعر
درباره بیماری یار،شعر درباره بیماری ایدز،شعر درباره بیمار سرطانی،شعر در
مورد بیماران سرطانی،شعر درباره بیماری سرطان،شعر در مورد بیماری یار،شعر
در مورد بیمار،شعر در مورد بیمار،شعر زیبا در مورد بیماری،شعر در مورد شفای
بیمار،شعر بیماری،شعر بیماری معشوق،شعر بیماری یار،شعر بیماری سرطان،شعر
بیماری مادر،شعر بیماری پدر،شعر بیماری عشق،شعر بیماری حضرت زهرا،شعر
بیماری ام اس،شعر بیماری حافظ،شعر معشوق بیمار،شعر در مورد بیماری
معشوق،شعر بیمار،شعر بیمار خنده های توام،شعر بیمارستان،شعر بیمارم،شعر
بیمار و طبیب،شعر بیمار عشق،شعر بیماران روانی،شعر بیمار خنده های توام
فریدون مشیری،متن شعر بیمار خنده های توام،شعر کامل بیمار خنده های توام
بیشتر بخند،شعر بیمار خنده های توام بیشتر بخند،شعر برای بیماری یار،شعر در
مورد بیماری یار،شعر یار بیمار،شعر درباره بیماری یار،شعر عاشقانه بیماری
یار،شعر در وصف بیماری یار،شعر طنز بیمارستان،شعر درمورد بیمارستان،شعر
درباره بیمارستان،شعر نو بیمارستان،شعر بیمارستانی،شعر بیمارم امشب،شعر من
بیمارم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بیماری برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سوال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
شعر در مورد بیماری
طفلی غنوده در بر من بیمار
با گونه های سرخ تب آلوده
با گیسوان در هم آشفته
تا نیمه شب ز درد نیاسوده
هر دم میان پنجه من لرزد
انگشتهای لاغر و تبدارش
من ناله میکنم که خداوندا
جانم بگیر و کم بده آزارش
گاهی میان وحشت تنهایی
پرسم ز خود که چیست سرانجامش
اشکم به روی گونه فرو غلطد
چون بشنوم ز ناله خود نامش
ای اختران که غرق تماشایید
این کودک منست که بیمارست
شب تا سحر نخفتم و می بینید
این دیده منست که بیدارست
یادم آید که بوسه طلب میکرد
با خنده های دلکش مستانه
یا می نشست با نگهی بی تاب
در انتظار خوردن صبحانه
گاهی بگوش من رسد آوایش
ماما دلم ز فرط تعب سوزد
بینم درون بستر مغشوشی
طفلی میان آتش تب سوزد
شب خامش است و در بر من نالد
او خسته جان ز شدت بیماری
بر اضطراب و وحشت من خندد
تک ضربه های ساعت دیواری
شعر در مورد بیماری دیابت
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما
شعر در مورد بیماری یار
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
شعر در مورد بیماری معشوق
ای کاش بلادیده و بیمار نبودم
در حبس مطب، بند و گرفتار نبودم
یا اینکه اگر قسمت من بوده مریضی
بیمارِ پزشکان دغلکار نبودم
حسرت به دلم ماند که یک بار بمیرم
قربانیِ هر دفعه و هر بار نبودم
از شرم و حیا آب شدم حین چکاپم!
ای کاش جسد بودم و جاندار نبودم
«حافظ» نشد آگاه از اسرار دلم تا
همصحبت این حافظِ اسرار نبودم
وقتی که بلوتوث شد آن رازِ مگویم
یک ثانیه هم خارج از انظار نبودم
کردند توجه به من البته و رفتند!
ای کاش فقط سوژهی اخبار نبودم
شعر در مورد بیماری ایدز
گوشه چشمی از تو کافیست
تا هر رنجی به رحمت..
هر غصه ای به شادی…
هر بیماری به سلامتی…
هر گرفتاری به اسایش واسانی…
هر فراقی به وصل…
هر قهری به اشتی…
هر زشتی به زیبایی…
هر تاریکی به نور…
هر ناممکنی به معجزه… تبدیل شود!
پروردگارا تمام وجود و هستیمان را،
آرزوهایمان را غرق محبت
و نگاه معجزه گــــرت بفرما…
شعر در مورد بیماری ام اس
تو ای یاری که رسم یاری یاران نمیـدانـــــــی
چه میدانی
که بیماری و بیداری
درین شب های ظلمانی
چه شیر افکن بلائی ست
تو میدانی
که بیماری وتنهائی
میان این همه غوغا
میان این همه بلوا
چه پیل افکن چه مرد افکن بلائی ست
تو میدانی که در پشت نگاه من
چه طوفانی نهفته ست
راه می جوید به بیرون و نمی یابد
تو میدانی که در پشت سکوت من
چه فریادی شکسته در گلو
اما, راه می جوید به بیرون و نمی یابد
شعر در مورد بیماری دوست
ز بیماری تن مرگت رهاند
به بیماری جان مرگت رساند
شعر در مورد بیماری سرطان
برو زین هر دو بیماری جدا شو
ویا گرداب چندینی بلا شو
شعری در مورد بیماری ایدز
خوشی این جهان خواری آنجاست
هوا و حرص بیماری آنجاست
شعر در مورد بیماری
نه بیماری بود بیماری عشق
شفای سینه هر دردمندست
شعر درباره بیماری دیابت
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
شعری در مورد بیماری یار
بیماری ماست تندرستی
درویشی ماست پادشاهی
شعر درباره بیماری یار
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همهای از چه تو بیمار شدی
شعر درباره بیماری ایدز
حالم خوبه،
مثل بیماری که گفت:
خوبم
ولی مرد…!
شعر درباره بیمار سرطانی
به کی شکوه کنم از خواری دل
کجا ناله کنم از زاری دل
ندارم من دگر یارو دیاری
دریغ از ذره ای غمخواری دل
دگر ذوقی برای دل نمانده
چه گویم من ازین بیزاری دل
مپیچ این نسخه بهبودی ما
نمی خواهد شفا بیماری دل
مخوان دیگر به گوش من سرودی
نزن حرفی تواز دلداری دل
شعر در مورد بیماران سرطانی
هیچ بیماری نباشد خوش، ولی
چشم جادوی تو بیماری خوش است
شعر درباره بیماری سرطان
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست
شعر در مورد بیماری یار
صائب از بیماری آن چشم حال دل مپرس
چون بود احوال بیماری که شد بیماردار؟
شعر در مورد بیمار
تووآوازه خوبی و من و زاری دل
تو و بیماری چشم و من و بیماری دل
شعر در مورد بیمار
بی دماغی باعث بیماری من گشته است
بیشتر سنگین شود بیماری از پرسیدنم
شعر زیبا در مورد بیماری
خنده دقیقا همان پایه عبادت است.
جدی بودن هرگز عابدانه نیست و نمی تواند باشد.
جدی بودن از منیت است، بخشی از همان بیماری است.
خنده بی نفسی است.
شعر در مورد شفای بیمار
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان میبستم
شعر بیماری
ذهن دیوارم سوراخ
جای میخ و میخ ها
قلبش پنجره ای است چوبی رو به دیواری بلند
که هزاران قلب فلزی در خود دارد
رنگ دیوارم پریده است از این بیماری کهنه ی
تک قلبی
شعر بیماری معشوق
بیماری اگر بینی بیماری عشقست آن
بیمار چو می باشم بیمار نمی باشم
شعر بیماری یار
چند بیماری کشد مسکین هلالی در غمت؟
ای طبیب دردمندان، سوی بیماری ببین
شعر بیماری سرطان
بیماری تو باعث نابودن ماست
ای باعث عمر مامبادت المی
شعر بیماری مادر
مرتعش بر حرارت طاری
ملتوی بر کمال بیماری
شعر بیماری پدر
بیماری دوری از خراسان دارم
تجویزِ پزشکِ من حرم درمانیست….
شعر بیماری عشق
شور و شوق من و……بیماری دل
هر دو ……دوایی دارد
آنچه پنهان شده در …..کنه ….نگاهت
زیباست
لحظه ای باز کن ……
آن پنجره ی ……..رویا را.
شعر بیماری حضرت زهرا
تنهاییم را به دکتر نشان دادم
گفت:باید احساست را حجامت کنی
تا از بیماری بی تویی خلاص شوم
من:دکتر!یعنی باید بی احساس شوم
دکتر:نباید عاشق شوی،باید رعایت کنی
تنهاییم واگیر دارد
ممکن است به قلبت سرایت کند
به ملاقاتم نیا
ولی بگو آخر چرا؟!…………
شعر بیماری ام اس
تیغ تو مزوری عجب ساخت
بیماری آن مزوران را
شعر بیماری حافظ
بینم بلا، ز نرگس بیماری
دارم فغان، ز غنچه خاموشی
شعر معشوق بیمار
بوی زلفت اگر مدد ندهد
برنخیزد صبا ز بیماری
شعر در مورد بیماری معشوق
خانه رنجها و بیماری
نکبات و بلای و دشخواری
شعر بیمار
محکوم به شعر و بی خیالی باشی
یک جمله ی تا ابد سوالی باشی
با قهر بگویی که ببین ! من رفتم
امّا نروی ،همین حوالی باشی
با این همه شعر ، پیش او درگیرِ
بیماریِ لاعلاجِ ” لالی” باشی
او “عشقم” و “عمرم” و “عزیزم” باشد
آنوقت خودت جناب.عالی باشی
شعر بیمار خنده های توام
ای خوبتر از جانم،بیماری و درمانم
آن قطره بارانم،اندیشه ی آسانم
امید به دهقانم،نیروی به طوفانم
در هجر پریشانم،صد چاک گریبانم
شعر بیمارستان
گر بخندی عاشق بیمار را
وقت بیماری شکرباری بود
شعر بیمارم
ز بیماری تن مرگت رهاند
به بیماری جان مرگت رساند
شعر بیمار و طبیب
برو زین هر دو بیماری جدا شو
ویا گرداب چندینی بلا شو
شعر بیمار عشق
خوشی این جهان خواری آنجاست
هوا و حرص بیماری آنجاست
شعر بیماران روانی
و گر دارد ز رفتن شاه بازش
ز بیماری فتد در تن گدازش
شعر بیمار خنده های توام فریدون مشیری
چیست درویشی و بیماری و مرگ
داد حیدر سه جواب او ببرگ
متن شعر بیمار خنده های توام
هست بیماری حسد بردن همه
هست بدخوئی تو مردن همه
شعر کامل بیمار خنده های توام بیشتر بخند
آلزایمر
میتواند بهترین
بیماری جهان باشد
تا هر ثانیه یادم نیوفتد
که کنارم نیستی
شعر بیمار خنده های توام بیشتر بخند
از حال و روزت می توان فهمید بیماری
انگار حتی از حضور عشق بیزاری
ازحال و روزت می توان فهمید مدتهاست
درگیر هستی با نگاهی سرد و تکراری
هی های های گریه هی تکرار این پرسش:
“چیزی برایم داشت رفتن جز خودآزاری؟ “
حس می کنی باید تمام روزهایت را
دل خوش کنی بر خنده های تلخ اجباری
ازظاهرت پیداست دلتنگ کسی هستی
دلگیری از این عشق های کوچه بازاری
دلبستگی هایی که هرشب شکل می گیرد
باجمله ای ساده شبیه “دوستم داری؟ “
از چشم هایت خوانده ام این بار آخر را
تصمیم داری از غرورت دست برداری
شعر برای بیماری یار
گاه بیماری بحکمت نیک کرد
گاه نادانی بعالم پیک کرد
شعر در مورد بیماری یار
عمل بیعلم خود سودی ندارد
چو بیماری که بهبودی ندارد
شعر یار بیمار
علت مردم ز پرخواری بود
خوردن پر تخم بیماری بود
شعر درباره بیماری یار
مرا گویند بیماری و نالان
طبیبی جوی تا سازدت درمان
شعر عاشقانه بیماری یار
ولیکن من ز بیماری چنینم
نمانم زنده گر رویش نبینم
شعر در وصف بیماری یار
مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد
” دوستت دارم ” که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد…
شعر طنز بیمارستان
روزها از پی هم می گذرند و من همان عاشق بیمارم
نه تغییری….
نه درمانی….
همان تکرار بیماری…..!!
شعر درمورد بیمارستان
هیچ گونه علاج نپذیری
که چو تو نیست هیچ بیماری
شعر درباره بیمارستان
بیماری عشق تندرستی است
پستی در عشق سر فرازیست
شعر نو بیمارستان
بیماری چشم گلرخان را
در پرده دلبری سبب چیست
شعر بیمارستانی
شادی خاطر هر شیفته غمگینی
مرهم سینه هر سوخته بیماری
شعر بیمارم امشب
حسرت و زاری گه بیماریست
وقت بیماری همه بیداریست
شعر من بیمارم
پس یقین گشت این که بیماری ترا
می ببخشد هوش و بیداری ترا
شعر در مورد بیماری
از روزی که به تو آموخته اند
بیماری ” عشق ” از ” وبــا ” خطرناکتر است ،
احساسم را با آب معدنی می شویم
و قلبم را روزی سه بار
ضدعفونی می کنم !
پس …
جای نگرانی نیست !!!
شعر در مورد بیماری دیابت
بیماری تو باعث بیماری من شد
تب کردی و از عمر فدایی تو کم شد
با داغ شدن های تو اصلا دل من هم
معلوم نشد سوخت و یا اینکه عدم شد
تب از لب تو بسکه خجالت زده گشته
گرمای خودش را به فنا داد و کم شد
معلوم نشد تب زده ای شعله آتش
چون بوسه زدی سوختنت قسمت من شد
دستم به وجودت نرسیدست،به والله
انگار که داغی لبت قاتل من شد
ارکان جهان ریخت بهم چشم سیاهت
تاریخ نفهمید چه ظلمی که به من شد
یک تار مویت شد سبب جذر، عجب شعر قشنگی
لبخند بزن ،خنده تو باعث مد شد…
شعر در مورد بیماری یار
هر کجا بیماری مزمن بدی
یاد اوشان داروی شافی شدی
شعر در مورد بیماری معشوق
آوخ آوخ طبیب خون ریزی
بر سر زار زار بیماری
شعر در مورد بیماری ایدز
بیماری و علت جهان را
شمشیر بود پسین دوایی
شعر در مورد بیماری ام اس
ز بیماری دل شیرین چنان تنگ
که می کرد از ملالت با جهان جنگ
شعر در مورد بیماری دوست
بود بیمای شب جان سپاری
ز بیماری بتر بیمار داری
شعر در مورد بیماری سرطان
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار توأم. . .
شعری در مورد بیماری ایدز
دلتنگی جرم نیست
یک بیماری ست
با ما مهربان باشید…
شعر در مورد بیماری
زجانم من دگر سیرم، جهان افسرده می بینم
برون از سینه شد قلبم، تنم دلمرده می بینم
زمانی را که بیماری، زخندیدن چه بیزارم
گلم را پیش رو هردم، چنین پژمرده می بینم
شعر درباره بیماری دیابت
حنای این طبق نالان
صدای کیست
درخت بی پایان بیماری
کاخ شاهی بار عام می دهد
سگ هار کوچه می خواهد
ستاره ای نیست
کلوخی بر می دارم
خون سیامک گندم رست
شعری در مورد بیماری یار
بگذریم از وصل و هجر
حرفهای تازه تر باید نوشت
درد های تازه تر باید سرود
در زمانی که میان شرق و غرب
فاصله یک لحظه است
عاشقی بیماری است
دردو دل کردن برای قلبهای آهنی دیوانگیست
بر سحر دیگر امیدی نیست
شب بخیر أری
شعر در مورد بیماری